بدون دسته

ازآن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم

ازآن ساعت که خودراناگزیرازتوجداکردم

توبرنی بودی ودیدی چهادیدم، چهاکردم

گمان برماندن وقبرتورادیدن نمی‌بردم

ولی فیض زیارت راتمنّاازخدا کردم

به یادم مانده آنروزیکه میجستم تورااما

تنت پیدابه زیرسنگ وتیرونیزه‌هاکردم

توراای آشنایِ دل اگرنشناختم آن روز

مرااکنون تونشناسی،وفابین تاکجاکردم

تن چاک توراچون جان گرفتم دربرم اما

برای حفظ اطفالت،توراآخررهاکردم

بسان شمع،آبم کرد بانگ آب‌آب تو

اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم واکردم

میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آنشب

نمازخودنشسته خواندم وبرتودعاکردم

شکسته جای مُهرت رازبی‌مهری به نی دیدم

شکستم فرق خویش واقتدابرمقتداکردم

ولی هرگزندادم عجزراره درحریم دل

سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم

تولید شده:
علی انسانی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا